امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

امیر علی بلا

دوباره اومدم

سلام به همگی.خیلی وقته نیومدم چیزی بزارم.واقعا شرمنده.الان امیرعلی کلی بزرگ شده.ما واسه زندگی اومدیم تهران.امیرعلی رو از شیرو پوشک گرفتم.خیلی شیرین شده،نزدیک عیده.چندتا عکس براتون میزارم.دوستون دارم
30 بهمن 1395

13بدر

سلام،امروز اومدم چند تا عکس از 13بدر امیرعلی براتون بزارم.الان خابه و من سریع اومدم سر کامپیوتر.این عکس ها در خربزه چشمه که یکی از چشمه های اطراف شهرمون هست گرفته شده البته زحمتشو سمانه جون دخترخاله بابای امیرعلی کشیده. ...
18 فروردين 1394

نوروز94

سلام به همه دوستان و اشنایان عزیز،سال نوی همتون مبارک باشه.خیلی وقته نیومدم سر بزنم درگیر کارهای عید و خرید و خونه تکونی بودیم.دو هفته ای هم منو امیرعلی تهران بودیم .امیدوارم امسال سال خوبی باشه برای پسر گلم،قربونش برم انگار فهمیده بود سال تحویله،تا ساعت3بیدار بود و امسال شگین خونه ما شده بود انشاالله خوش قدم باشه.از خرید عید براتون بگم که امیرعلی تهران خیلی اذیتم کرد چون قبلش سرماخورده بود و چندتا آمپول زده بود وقتی توی مغازه میرفتیم میترسیدو گریه میکرد،پدرش میبردتش بیرون،منم تنهایی براش لباس میخریدم.خیلی بانمک شده و الان بیشتر حرفهای مارو تکرار میکنه.جدیدا جمله میگه مثلا میگه مامان شیر میخام.شده امید و عشق زندگیم. ...
10 فروردين 1394

18ماهگی

با عرض سلام خدمت نی نی های عزیز،خیلی وقته نیومدم سر بزنم.امیرعلی الان18ماهه شده و خیلی بامزه و شیطون.14تا دندون در اورده و دو تا دندون نیش بالایی میخاد در بیاد.یه کم سرما خورده و تا حالا سه بار بردمش دکتر،اخه داروهاشو نمیخوره تا خوب بشه.سه هفته پیش باید واکسن میزد ولی چون سرما خورده و این واکسنش سنگینه هنوز نبردمش.همه چیزو میفهمه و کلی کلمه یاد گرفته،بیشتر مواقع حرفهای منو تکرار میکنه.قربونش برم هروقت منو مامان صدا میکنه حاضرم دنیا رو بهش بدم.چه حس زیبایی هست مادر شدن. ...
5 بهمن 1393

محرم

سلام،خیلی وقته نیومدم مطلبی بزارم.اخه سرم خیلی شلوغ بود،در ضمن امیرعلی هم نمیذاره چیزی بنویسم تا میام سر کامپیوتر میخاد موس رو بگیره و همه چیزو داغون کنه.پسرم کم کم داره حرف میزنه هر روز یه چیز جدید میگه و منو خوشحال میکنه.دلم میخاد زودتر بزرگ بشه و منو صدام کنه.البته مادرجون و پدرجون،خسته،نکن و...الان همه یادم نیست.وقتی یه چیزو بهش نمیدم الکی گریه میکنه و منم مجبور میشم بهش بدم.هرجا میخاد بره دست منو میگیره باید همراهش برم،وقتی میخاد بشینه حتما باید به دیوار یا پشتی پشت بده.بابام دوتا گوشی داره و یکیشو سرکار نمیبره اینم فکرمیکنه واسه خودشه از صبح تا غروب میگیره و اصلا به کسی نمیده فقط وقتی زنگ میزنه به بابام میده.با کلی تمرین کردن بهش سینه ...
25 آبان 1393

مشهد

سلام،امیرعلی الان نزدیک15ماهه شده و خوب میتونه راه بره هفته قبل راهی مشهد شدیم ولی قبل رفتن امیرعلی رو بردم دکتر و فهمیدم خروسک گرفته،سوزنشو زدیم و داروهاشو گرفتیم و حرکت کردیم .خدارشکر هم رفت و هم برگشت،شب توی راه بودیم و امیرعلی میخابید ولی اونجا خیلی لج میکرد وگریه میکرد و همه رو اذیت کرد .خب مریض بود و حرم رفتن و بازار رفتن زمانش طولانی بود و خسته میشد.آخرین روز حالش بهتر شده بود که به خاطر کار باباش زودتر برگشتیم.سفر کوتاهی بود ولی خوش گذشت .وقتی اومدیم خونه سرما خورد و هنوز خوب نشده،دوباره زمسون اومد سرماخوردن ها شروع شد. عکس بالا امیرعلی توی حیاط حرم با پدرجونش اینم  توی پارک ملت/ بغل شهربازی/ اینم ت...
14 مهر 1393

ماکارانی

سلام،پسرم چند روز پیش رفته توی15ماهگی،الان خودش راه میره ولی هی زمین میخوره.عاشق پیام بازرگانیه.وقتی آهنگ میزاریم خودشو تکون میده.همه چیزو از موبایل و کنترل و تلفن رو زیر مبل و پشت پشتی قایم میکنه.فداش بشم بزرگ شده.لثه هاش ورم کرده و دندون کرسیش میخاد دربیاد گاهی نصفه شب بیدار میشه و فقط بغل پدرجونش میره.تازگیها بهش غذا میدم تا خوردنو یاد بگیره.چندتا از ماکارانی خوردنش عکس گرفتم میزارم براتون.بای ...
26 شهريور 1393

آب بازی

سلام پسرم میدونی امروز چه روزیه؟چند سال پیش توی همین روز،مامان وبابا بعد4سال به هم رسیدن و عقد کردن.دیروزم تولد دایی پسرم بود و من براش کیک زدم.چند روز پیش رفتیم سرخ او،یکی از چشمه های اطراف شهرمون،توی خلیل شهر.با عموهای من رفتیم خیلی خوش گذشت به کمک ساجده جون چند تا از امیرعلی عکس گرفتیم،دیروزم خونه ی مادر جون امیرعلی بودیم توی حیاط کلی آب بازی کردی،منم ازت عکس گرفتم.قربونش برم الهی ...
17 مرداد 1393