اولین مسافرت
سلام،دیروز برای اولین بار پسرم به مسافرت رفت همراه مامان و مادرجون و پدر جون و داییش.بابایی چون کار داشت نیومد،خیلی خوش گذشت ،رفتیم روستای شوهرخاله من.هوا یه کم سرد بود حتی شب بخاری هیزمی روشن کردیم.امیرعلی همش گریه میکرد بره بغل پدرجونش،اونجا با کمک فاطمه جون چندتا ازش عکس گرفتیم،پسرم برای اولین بار کباب خورد البته یه کوچولو.یه عکس کنار ایلیا و مهدیس گرفت که داره گریه میکنه،خیلی بازیگوش شده به زور باید بخابونمش،همش میخاد همه چیزو دست بزنه.فعلا بای ...
نویسنده :
آذر اکبری
11:22